در ستایش زنجموره....

ساخت وبلاگ

امکانات وب

بعد از ظهر خواب عجیبی دیدم...

خواب یک زن...

که خیلی عجیب بود...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 162 تاريخ : شنبه 26 مرداد 1398 ساعت: 14:01

کاش زندگی یکسری چیزهایی رو برای آدم پیش نمی‌آورد...

 

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 142 تاريخ : شنبه 26 مرداد 1398 ساعت: 14:01

دو روز ه ضعف عجیبی بدنم رو گرفته...

یک جایی پایین معده م دائم پر از ضعف ه...

امروز اتفاقات پی در پی ای افتاد که دوست ندارم توی ذهنم حلاجی بشند...

اعصابم گنجایش نداره...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 155 تاريخ : شنبه 26 مرداد 1398 ساعت: 14:01

نمی تونم از رختخواب کنده شم...

بخاطر عمق خوابی ه که نمی دونم کی بهم غلبه کرد..‌

وگرنه بیدار بودم و داشتم و کتاب پروفسور ب رو‌ می خوندم که دوروز پیش پیدا کردم...

دلم املت می خواد اما تا اونجایی که یادم ه دیشب و صبح املت خوردم البته تشخیصش سخت ه و دقیق نمی دونم توی خواب بود یا بیداری...

باید روی تخم مرغ ها شماره بنویسم...

خواب مامان رو دیدم خواب بابا...

بعد خواب م...

انگار می خواستم بهش یک حرفی بگم...

اما یادم نمیاد چی بود...

استخون هام درد می کردند ...

حالا انگار بهترم...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 154 تاريخ : شنبه 26 مرداد 1398 ساعت: 14:01

خیلی سخت ه این امتزاج حقیقت و خیال...

این که تو تشخیص مرزها مشکل پیدا کنی.‌‌..

من حتی گاهی که می خوام بگم م...مکث می کنم ...

چون...

عجیب ه...

فکر می کنم باید اسم خودم رو صدا کنم و بگم س...

امشب از دستت ناراحت شدم س...

ناراحتم کردی...

 

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 160 تاريخ : شنبه 26 مرداد 1398 ساعت: 14:01

گاهی اوقات حس می کنم هیچ کسی نمی تونه احساسم رو درک کنه و همینطور رنجی که متحملم...

دایره ی همه چیز برام فشرده تر میشه...

سرخورده می شم...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 150 تاريخ : شنبه 26 مرداد 1398 ساعت: 14:01

دنیا و‌کلیتش برام توی یک گذر ، قابل تجسم میشه گاهی...

و اون لحظه، لحظه ی عجیبی ه برام...

من هنوز خیلی به اون صحنه ها توی گذشته فکر می کنم...

به اون آجرها...

به اون چهره...

چشم ها...

به اون شب...

دوست دارم پا بذارم رو خودم...

نمی دونم چرا غروب بی دلیل رفتم کوه ...

بدون برنامه بدون آمادگی...

انگار دنبال حجم بزرگی از تاریکی محض بودم...

وقتی تو عمق تاریکی غافلگیر شدم...

اون وقت بود...

انگار وقتی خودت رو‌ گم کنی جای دردت رو بهتر حس می‌کنی...

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 141 تاريخ : شنبه 26 مرداد 1398 ساعت: 14:01